، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

پرنسس سوفیا

2 ( خبره اومدنه یه فرشتۀ کوچولو )

1393/5/21 2:27
نویسنده : مامان فریا
219 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی نازنینم فرشته

 

از لحظه ای که فهمیدم در وجودم داری نفس میکشی،

 یک بُعد دیگه از وجودم رو حس کردم

 (مامان) خجالت

 

 تمام دغدغم این شد که برای مراقبت از تو که هنوز....

خیلی خیلی کوچولو بودی باید چی کار کنم  ؟؟؟ سوال

 

 

 

روزها می رفتم بانک، چون مرکزی بود ومن دفتر مدیرعامل بودم ،

ساعت کاریمون تا2 ظهر بود .

وقتی میومدم خونه حسابی خسته بودمخسته

 

ولی مگه فکرم و حواسم یک لحظه بی تو می گذشت !!!  کوچولوی نازم؟؟؟بی حوصله

 

تو بندر کسی رو نداشتم ، مامان و بابام وقتی خبر اومدن تو رو شنیدن ،

خیلی خوشحال وذوق زده شدن.

آخه داشتن پدرجون مادرجون می شدن  خندونک خندونک

مادرجون چون معلم بچه هاست و باید مدرسه میرفت نمی تونست بیاد پیشم  دلشکسته

ولی پدرجون اومد پیشمون. چشمک

 

راستی کوچولو میدونی ؟ 

وقتی من تو شکم مامانیم بودم ، مثل تو

مامان بابام به خاطر شغل بابا که راه سازی بود ،

بندر زندگی می کردن ، جالبه نه !!!!!  متفکر

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)