11( به خونه خوش اومدی فرشته کوچولو )( سوفیا )
فرشتۀ کوچولوی نازنینم
خلاصه اومدی به آغوش مامان وبابا
فرشته کوچولوی نازنین
خداجون شکرت
که دخترمون رو صحیح و سالم
به آغوشمون رسوندی
تو رو قسم به عظمت و مهربونیت
برامون حفظش کن
آمین
به خونۀ خودت خوش آمدی عزیزم
برج ستارۀ دیداس در بندر عباس
که ما طبقۀ هشتم زندگی می کردیم
فرشته کوچولوی نازم
با هم خونه اومدیم
و چقدر خوشحالم
ولییییییییییی یه نگرانی بزرگ انگار ............
رو خوشحالیم پرده ای کشیده و کم رنگش میکنه
یه حس اضطراب و نگرانی ................
از اینکه بتونم خوب ازت مراقبت کنم
آخه تو خیلیییی کوچولو بودی
تند و تند شیر می خوردی و تند و تند پوشکت رو عوض می کردیم
البته من که تا یک هفته بیشتر استراحت می کردم
و مادرجون به تموم کارها می رسید
خیلی خیلی دختر خوب و آرومی بودی
لج نمی گرفتی و اذیت نمی کردی
شیر می خوردی و آروم می خوابیدی
آروم و شیرین و ناز .......................
( وزنت 3 کیلو و 600 گرم و قدت 50 cm )
بود کوچولوی من
بیشترِ روز رو خواب بودی
و وقتی هم که بیدار بودی
آروم دست و پات رو تکون می دادی
وآروم چشمات رو باز و بسته می کردی
تو این عکس 7 روزت بود عزیزم
که خالۀ خوبم از شمال اومده بود پیشمون
و خیلی کمکم کرد و در کنار مادرجون
قوت قلبی شد برام
و تختِ نوزادیت
تو اطاق ما بود که پیشمون لالا می کردی
و تا صبح چندین بار شیر می خوردی
قربون شکم کوچولوت
تو جون بخواه
واین عکس
اطاق خودته گل نازم
به اطاقت خوش اومدی
مامان فدات بشه عروسک کوچولو
تو برکت زندگیمون هستی
و امید مون
نور چشممون
چقدر اطاقت زیبا شد وقتی اومدی
و با خودت زندگی آوردی و عشق و آرامش
دوستت داریم
خیلی از اتفاقات رو دیگه خلاصه می کنم عزیزم
از مشکلاتم ........
و هفتۀ اول که زردی خیلی خفیف گرفتی و ........
و برای انتخاب اسم
که از موقعی که تو شکمم بودی
و متوجه شدم دختری
خیلی خیلی دوست داشتم
اسمت رو ( فلورا ) بزارم
اما وقتی بابا رفت برای گرفتن شناسنامه
این اسم رو قبول نکردن !!!!!
و بابا چون سر کار می رفت
فرصت نداشت
و گرنه با یکم پافشاری و وقت آزاد
می تونست ......
و مامان و بابا
تصمیم گرفتیم اسمت رو
سوفیا بزاریم
که معنیش : زن عاقل و خردمندِ
و چقدر برازندته عزیزم
چون واقعاً خانومی
آروم و عاقل
مامان قربونت بره پرنسس
پرنسس سوفیای من
خیلی خیلی دوست دارم