، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس سوفیا

10 ( فرشته کوچولوی ما به دنیا می یاد)

1393/7/4 5:17
نویسنده : مامان فریا
369 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی نازنینم فرشته

 

 

مامانی اون روز خیلی درد داشتم بدبو

ولی فکر نمی کردم  .......... !!!!!!

 

 

 

شب ، دردم همین طور زیادتر می شد 

ساعت 2 شب بود

که دیگه طاقتم تموم شده

بابا و مادرجون سریعاً منو به بیمارستان رسوندن

ودکتر گفت :  باید بمونید ، چون اومدنت خیلییییی نزدیک بود 

و من  از درد به خودم می پیچیدم و نگران و مضطرب بودم خطا

 

بابا و مادرجون تو سالن انتظار موندن و من از درد تا صبح نخوابیدم

و همچنان  خطا

 

 

 

 

 

 

دیگه صبح شده بود که مادرجون رفت خونه

تا کیف لباس و ........که برات آماده کرده بودیم بیاره 

وبه دکتر هم تماس گرفت

و جریانِ زود اومدنت رو براش توضیح داد

و ازش خواست به بیمارستان بیاد

 

صبح بود .... ساعت 10 شد  ........ 11 ..........12 ظهر شد

داشت اذان ظهر می زد ...........

که تو به دنیا اومدی کوچولوی نازنینم 

 

 

 

 

 

 

14 مهر  سال 89  ،  ساعت 12 ظهر  

تو از طرف خدا جون اومدی پیشِ ما

فرشته کوچولوی نازنینم

 

 

 

و خانم دکتر تو رو تو بغلم گذاشت و بهم تبریک گفت

 

اون لحظه .............

یه لحظۀ عجیب و باورنکردنی بود 

لحظه ای که تو رو تو بغلم می دیدم بغل

و پیوندِ پنهانت در وجودم  به پایان رسیده بود 

در باور و ناباوری  نگاهت می کردم  تعجب

و اونقدر استرس داشتم که نمی دونستم الان باید چی کار کنم سوال

 

 

 

فرشتۀ من خیلی کوچولو بودی و آروم و معصوم

آروم چشماتو وا می کردی و دست و پاهاتو تکون می دادی 

من هنوز گیج و بی رمق بودم و مضطرب گیج

 

 

 

مادرجون اومد پیشمون و با خوشحالی بغلت گرفت و بوسید بغل بوس

 واز خداجون تشکر کرد که سالم اومدی پیشمون محبت

پوشکت گرفتیم و آروم لباس تنت کردیم 

 

 

 

بابا و پدرجون با یه دسته گل خوشگل اومدن پیشمون 

 

 

اومدنت رو تبریک گفتن 

 

 

 

بابا  نمی دونست چطوری بغلت کنه  دلخور

بوسیدت و نگاهت می کرد بوسراضی

وپدر جون هم خیلی خیلی خوشحال بود ......... محبت

 

 

 

 

شب بیمارستان موندیم  ومادرجون کنارمون بود

وتو آروم آروم تونستی تو بغلم شیر بخوری خجالت

و من هم آروم آروم نوازشت می کردم و می بوسیدمت  بوس

 

 

 

آخ ................ تموم شد انتظار خسته

تازه تونستم یه نفس عمیق بکشم  

و آروم تو بغل بگیرمت و بخوابم خواب

 

 

 

 

فرشته کوچولوی من  دوست دارم بوس

هنوز مامانی یکم خسته و گیجم ......

یه احساسی که زود تموم میشه فقط باید در کنارت کمی استراحت کنم

تا حالم خوبِ خوب شه 

 

 

 

 

فرشته کوچولو

خوش اومدی

پیشِ مامان و بابا

 

 

ما روزهای خوبی رو با هم خواهیم داشت

بغلفرشتهبغل

 

 

 

 

 

تو بهترین هدیه ای هستی 

که خداجون به ما داده  محبتمحبت

 

و باید خیلی خیلی مراقبت باشیم

و قدر این نعمت با ارزش رو که تقدیممون کرده رو خوب بدونیم 

 

 

 

 

 

 

 

خدا جون به ما کمک کن

تا  مامان و بابای خوبی 

برای فرشته کوچولو مون باشیم

 

آمین 

 

محبتفرشتهمحبت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

ابجی سجا
4 مهر 93 8:58
ﺳﻌﺎﺩﺕ ﮔﺮﭼﻪ ﺑﯿﺮﻧﮓ ﺍﺳﺖ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﮐﻤﻰ ﺩﻭﺭﯾﻢ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ