3( وقتی در وجودم زندگی می کردی)
فرشته کوچولوی نازنینم
در وجودم حسّت می کردم و یه حسی بهم می گفت که
کوچولوت دختره.
با بابا جون رفتیم نمایشگاه کتاب و
9 جلد کتاب خریدم از ماه اول بارداری تا ماه نهم .
و شروع کردم به مطالعشون که خیلی کمکم کرد .
و هر ماه یک جلدش مدام دستم بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی